دیروز خونه ی مادر بزرگم بودیم برای ناهار، خلاصه بعد از ناهار رفتم
که آب بخورم دیدم یه شیشه دلسترداره بهم چشمک میزنه!
منم خر شدم رفتم یه لیوان کامل خوردم، چشمتون روز بد نبینه وقتی همه رو خوردم فهمیدمسرکه بوده
. کل فامیل داشتن منو نگاه میکردن. دیگه دیدم چاره ای نیست رفتم تو افق محو شدم
، الانم از افق دارم پست میزارم براتون آی لاویو pmc
نظرات شما عزیزان:
وبت خیلی قشنگه به وب منم سر بزن اگه خواستی تا با هم تبادل لینک کنیم
پاسخ:ممنون نظر لطفته چشم حتماااااااااااااا
پاسخ:ممنون نظر لطفته چشم حتماااااااااااااا
تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 16:35 | نویسنده : ∂мєня∂α | 1 نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.